بهار سال 1362 در مهاباد قرارگاه زیدابن حارث بعنوان افسر مهندسی مامور بودم عصرها جلو قرارگاه بعضی مواقع قدم میزدیم در همانجا با شهید اشنا شدم ایشان مرا اخوی صدا میکرد .
31 اردیبهشت ،موقعیکه طبق معمول باهم بودیم گفتند راستی اخوی یک پایگاهی نزدیکی سه راه محمدیار داریم که ضدانقلاب شبها بچه ها را اذیت میکنند فردا صبح باهم برویم انجا تدابیری ازنظر حفاظت پایگاه انجام دهیم.